یه جرعه کتاب
پرشکوه ترین نرمش قهرمانانة تاریخ
صلح، عوامل خودش را داشت و هيچ تخلف و گريزى از آن نبود. آن روز، شهادت ممكن
نبود. مرحوم شيخ راضى آل ياسين رضوان الله تعالى عليه در این كتاب «صلح الحسن » که من در سال1348آن را ترجمه کردم و چاپ شده است ثابت میكىند كه اصلاً جا براى شهادت نبود.
هر كشته شدنى كه شهادت نيست؛ كشته شدنِ با شرايطى، شهادت است. آن شرايط، در آنجا
نبود و اگر امام حسن علیه السلام، در آن روز كشته مىشدند، شهيد نشده بودند. امكان نداشت كه
آن روز كسى بتواند در آن شرايط، حركت مصلحت آميزى انجام بدهد كه كشته بشود و اسمش
شهادت باشد و انتحار نكرده باشد.
اما حالا مسئله اين است كه بعد از صلح امامحسن مجتبى علیه الصلاةوالسلا م، كار به شكلى هوشمندانه و زيركانه تنظيم شد كه اسلام و جرياناسلامى، وارد كانال آلوده اى كه به نام خلافت، و در معنا سلطنت، به وجود آمده بود نشود. اين،هنرِ امام حسن مجتبى علیه السلام بود. امام حسن مجتبى كارى كرد كه جريان اصيل اسلام كه از
مكه شروع شده بود و به حكومت اسلامى و به زمان اميرالمؤمنين و زمان خود او رسيده بود در مجراى ديگرى، جريان پيدا بكند؛ منتها اگر نه به شكل حكومت، زیرا ممکن نبود، لااقلدوباره به شكل نهضت جريان پيدا كند. اين، دورة سوم اسلام است. اسلام، دوباره نهضت شد.
اسلام ناب، اسلام اصيل، اسلام ظل مستيز، اسلام ساز شناپذير، اسلام دور از تحريف و مبرّا
از اينكه بازيچة دست هواها و هوس ها بشود، باقى ماند؛ اما در شكل نهضت باقى ماند. يعنى
در زمان امام حسن علیه الصلاةوالسلام، تفكر انقلابىِ اسلامى كه دور هاى را طى كرده بود و به قدرت
و حكومت رسيده بود؛ دوباره برگشت و كي نهضت شد. البته در اين دوره، كار اين نهضت،
به مراتب مشكل تر از دورة خود پيامبر بود؛ زيرا شعارها در دست كسانى بود كه لباسِ مذهب را
بر تن كرده بودند؛ درحالی که از مذهب نبودند. مشكلیِ كار ائمة هدى عليهم السلام اينجا بود. البته
من از مجموعة روايات و زندگى ائمه عليهم السلام اينطور استنباط كرده ام كه اين بزرگواران، از روز
صلح امام مجتبى علیه الصلاةوالسلام تا اواخر، دائماً درصدد بوده اند كه اين نهضت را مجدداً به شكل
حكومت علوى و اسلامى در بياورند و سرِپا كنند. در اين زمينه، رواياتي هم داريم. البته ممکن
است بعضي ديگر، اين نکته را اينطور نبينند و طور ديگري ملاحظه بکنند؛ اما تشخيص من
اين است. ائمه مي خواستند که نهضت، مجدداً به حکومت و جريان اصيل اسلامي تبديل بشود
نفسانى دور است، روى كار بيايد؛ ولى اين كار، كار مشكلى است.
در دوران دوم نهضت يعنى دوران خلافت خلفاى سُفيانى و مروانى و عباسى، مهمترين چيزى
كه مردم احتياج داشتند، اين بود كه اصالتهاى اسلام و جرقه هاى اسلامِ اصيل و قرآنى را
در لابه لاى حر فهاى گوناگون و پراكنده ببينند و بشناسند و اشتباه نكنند. بىخود نيست كه
اديان، اين همه روى تعقل و تدبر تکيه كرده اند. بیخود نيست كه در قرآن كريم، اينهمه
روى تفكر و تعقل و تدبر انسا نها تکيه شده است؛ آن هم دربارة اصليترين موضوعات دين،
يعنى توحيد. توحيد، فقط اين نيست كه بگو ييم خداىي هست، آن هم ىكي است و دو نيست.
اين، صورت توحيد است. باطن توحيد، اقيانوس بي كران هاى است كه اولياى خدا در آن غرق
م ىشوند. توحيد، وادى بسیار باعظمتى است؛ اما در چنين وادى باعظمتى، باز از مؤمنين و
مسلمين و موحّدين خواسته اند كه با تکيه به تفكر و تدبر و تعقل، پيش بروند. واقعاً هم عقل
و تفكر مىتواند انسان را پيش ببرد. البته در مراحل مختلف، عقل به نور وحى و نور معرفت
و آموز شهاى اولياى خدا، تجهيز و تغذيه م ىشود؛ لكين بالاخره آنچه كه پيش مىرود، عقل
است. بدون عقل، نمىشود هيچ جا رفت.
ملت اسلامى، در تمام دوران چند صدساله اى كه چيزى به نام خلافت، بر او حكومت مكىرد
يعنى تا قرن هفتم كه خلافت عباسى ادامه داشت، البته بعد از انقراض خلافت عباسي، باز
در گوشه و کنار، چيزهايي به نام خلافت وجود داشت؛ مثل زمان مماليک در مصر و تا مد تها
بعد هم در بلاد عثماني و جاهاي ديگر آن چيزى كه مردم احتياج داشتند بفهمند، اين بوده
كه عقل را قاضى كنند، تا بدانند آيا نظر اسلام و قرآن و كتاب الهى و احاديث مسلّمه راجع به
اولياى امور، با واقعيت موجود تطبيق م كىند، يا نه. اين، چيز خيلى مهمى است.
((انسان 250ساله،بیانات مقام معظم رهبری دربارةزندگی سیاسی مبارزاتی ائمه معصومين علیهم السلام)