نقد آزادي لیبرالی
نقد آزادي لیبرالی
متفکران لیبرال , آزادي را هدف می دانند و آن را به گونه اي مطرح می کنند که تاءمین کننده منافع خودخواهانه افراد است
. ما آزادي راارزش می دانیم ولی معتقدیم که آزادي زمینه ساز تکامل افراد است . در مکتب لیبرالیزم از یک طرف بحث آزادي با
شرافت انسان ارتباطپیدا می کند و از طرف دیگر انسان به گونه اي تفسیر می شود که کرامت ذاتی او از بین می رود. آخر با
ارضاي تمایلات خودخواهانه چه کرامتی براي انسان باقی می ماند. اشکال عمده اي که به لیبرالیزم وارد است این است که آزادي
درآمال و تمایلات , همواره به معناي آزادي حقیقی نیست . انسان شهوت دارد, غضب دارد, حرص دارد, طمع دارد, جاه طلبی
وافزون خواهی دارد. در مقابل عقل و فطرت و وجدان اخلاقی دارد. انسان ممکن است اسیر شهوت , اسیر خشم , و اسیر افزون
خواهی خود باشد. طرفداران آزادي از نوع غربی آن می خواهند بشر برده حرص و آز و شهوت و خشم خودش باشد, اسیر نفس
اماره باشد ودر عین حال چنین فردي که اسیر شهوت و غضب خود است واقعاآزاد باشد و آزادي اجتماعی را محترم بشمارد.
طرفداران آزادي ازنوع غربی آن گمان می کنند حال که گفتند بردگی در دنیا باید لغوبشود, بردگی واقعا لغو می شود. غل و
زنجیري که نفس اماره بر دست و پاي انسان می بندد به مراتب از دخالتها و مزاحمتهاي بیرونی شدیدتر است . باید روح و جان
آدمی از اسارت نفس رها شود. بشرباید از درون آزاد شود در غیر این صورت هم خود اسیر است و هم اگر دستش برسد یک
امتی را به بند می کشد. بشر قدیم آزادي راپایمال می کرد نه چون مجهز به صنعت و تکنولوژي و تفکر فلسفی نوین نبود
بلکه چون سود خویش را جستجو می کرد. حب نفس ومنفعت طلبی ریشه در ذات آدمی دارد و تا از طریق تهذیب و تربیت
وترس از دوزخ و امید به بهشت مهار نشود, هیچ مانعی براي استعمار واستثمار دیگران نمی شناسد.
( یزدانی عباس ، آزادي: تحلیلی از آزادي و اخلاق جنسی ، نشر : قم 1377 م)