غنچه دلتنگ ز خاموشى لبهاى شماست
گل كه سرخ است خجل از رخ زيباى شماست
كوه موسى نتواند كه بماند بر جائى
گر باين طور سر طور تجلاى شماست
سخنم كاين همه مجموعه حسن و خوبى است
سبب آنست كه از مدح سراپاى شماست
نه همين من دل و جان را بشما باختهام
كه مسيحا، گرو زلف چليپاى شماست
آل طه سجلّ شرع ز املاى شماست
زينت نامه ايجاد ز طغراى شماست
آنچه در غير نبودست و نخواهد بودن
علم و فضل و شرف و عصمت و تقواى شماست
چه سخاوت چه شجاعت چه عبادت چه ورع
هر كجا هست چو يك قطره ز درياى شماست
كعبه را حرمت و احرام ز ميلاد على
خلق را باب حوائج، در موساى شماست(كشف الأسرار في شرح الإستبصار، ج1، ص: 356)
نه همين بر دل من نام شما منقوش است
زينت عرش و سماوات ز اسماى شماست
ذرّهاى يافته از مهر شما ماه منير
آفتاب آئينه طلعت غرّاى شماست
دوزخ آتشكده قهر شما مى باشد
خلد، گلدسته اى از بهر تماشاى شماست
آل ياسين بعراق است عرق ريزى ما
هند با شيعه نسازد كه از اعداى شماست
حيف باشد غم دوران دل ما را شكند
كه همين شيشه صهباى تولاى شماست
ساكنان فلك آيند و زيارت بكنند
ما نبينيم و زمين مسكن و مأواى شماست
پيرى و ضعف و غم رنج هلاكم كرده
نفسى چند كه مانده بتمناى شماست
آبجوى قلمش در چمن منقبت است
نظر لطف بعباس كه سقاى شماست.( تجليات( ج 2/ 76))
در معجزات امير المؤمنين على (ع)
ميلادامام على (ع)
امام صادق- عليه السّلام- از پدران بزرگوارش نقل مى كند كه: عبّاس بن عبد المطلب و نوفل بن قعنب، روبروى خانه كعبه نشسته بودند، در اين هنگام فاطمه بنت اسد آمد و ايستاد و درد زايمان او را گرفت و دعا كرد.
آن دو، مى گويند: خانه خدا را ديديم كه از پشت شكافته شد و فاطمه وارد گرديد. و از چشم ما ناپديد شد. در خانه نيز بسته شد. سپس شكاف ديوار به هم آمد و چسبيد. رفتيم كه در را باز كنيم تا زنها داخل خانه بروند، ولى نتوانستيم.
فهميديم كه اين كار از جانب خداست.
فاطمه سه روز در آنجا ماند و همه جا سخن از او بود. بعد از سه روز، باز هم همان جا شكافته شد و فاطمه بيرون آمد. و على- عليه السّلام- روى دستهاى او بود. و گفت: در اين سه روز از ميوههاى بهشت تغذيه مى كردم.
على- عليه السّلام- وقتى كه رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله- روى دستهاى او بود. و گفت: در اين سه روز از ميوههاى بهشت تغذيه مىكردم.
على- عليه السّلام- وقتى كه رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله- را ديد. گفت:«السّلام عليك يا رسول اللَّه!». و به روى پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله- لبخند زد.
(جلوههاى اعجاز معصومين عليهم السلام، ص: 146)
كرامت خداوند به حضرت زهرا عليها السّلام
دخترم، آيا نمیدانى از جمله كرامت هاى خداوند بر تو آن است كه تو را به ازدواج بهترين امتم و بهترين اهل بيتم در آورده است. او كه در قبول اسلام از همه پيشتر، در حلم و بردبارى از همه بالاتر، در علم از همه بيشتر، روحش از همه بزرگوارتر، زبانش راستگوتر، قلبش شجاعتر، دستش بخشندهتر، نسبت به دنيا از همه زاهدتر، و در كوشش و جديّت از همه شديدتر است.
حضرت زهرا عليها السّلام از آنچه پدرش فرمود مسرور و خوشحال شد.
(أسرار آل محمد عليهم السلام ترجمه كتاب سليم، ص: 204)
**********
از امام صادق عليه السّلام روايت كرده اند كه آن حضرت فرمود:
هر كس خدا را تسبيح كند به تسبيحات حضرت زهرا عليها السّلام از پى هر نماز واجب پيش از آنكه پاهايش را از حالت تشهّد بگرداند، يا پيش از آنكه از جا برخيزد خداوند او را بيامرزد.
( ترجمه من لا يحضره الفقيه، ج1، ص: 502)
*******
وقتى كه فاطمه سلام اللَّه عليها به دنیا آمد نورى از او ساطع شد و تمام خانه هاى مكّه را روشن نمود. و در مشرق و مغرب زمين جايى باقى نماند مگر اينكه از اين نور، روشن شد و ده نفر حور العين از بهشت آمدند كه در دست هر كدام طشت و ابريق بهشتى بود. و در ابريق آب كوثر وجود داشت. زنى كه در جلو بود، ابريق را گرفت و فاطمه- سلام اللَّه عليها- را با آب كوثر شست و دو پارچه سفيد كه از شير سفيدتر و از مشك و عنبر، خوش بوتر بود، بيرون آورد و با يكى، حضرت زهرا را پيچيد و با ديگرى، سر او را پوشاند، آنگاه از فاطمه سلام اللَّه عليها خواستند كه سخن بگويد و زهرا سلام اللَّه عليها شهادتين را به زبان آورد .سپس به هر يك از آن زنان سلام داد و نام هر يك از آنان را برد. آنان نيز به
روى فاطمه سلام اللَّه عليها خنديدند. حوريان بهشت، بخاطر ولادت او بشارت دادند و اهل آسمان نيز همديگر را به ولادت فاطمه بشارت و مژده مىدادند و از آن زمان به بعد، نور درخشندهاى در آسمان پديد آمد كه قبل از آن، ملائكه اصلا آن را نديده بودند.
آن زنان گفتند: اى خديجه بگير اين فرزند پاك، مبارك، پاكيزه، بايمن و بركت را، خداوند به او و نسل او بركت دهد.
(جلوه هاى اعجاز معصومين عليهم السلام، ص: 388)
بشر در آن روز[عصر پیامبر اکرم ص] از لحاظ اخلاقی، از همیشهی گذشته، منحطتر، یا اگر نخواهیم این نسبت را بیان کنیم، باید بگوییم: در اوجِ انحطاط بود. همین بشرِ برخوردار از علم و دانش، بهشدّت اسیر تعصّبات، اسیر خرافات، اسیر خودخواهیها، اسیر ظلم و ستم و اسیر دستگاههای حکومتهای مردمکُش و ضدّبشری بود. چنین وضعی در دنیا حاکم بود. کسی اگر تاریخ را ملاحظه کند، خواهد دید که در آن دوران، همهی بشریّت اسیر بودند. همانطور که در کلام امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام است که «فی فتن داستهم بأخفافها و وطئتهم باظلافها و قامت علی سنابکها. » در نهایت فتنه و فشار و مشکلات و برادرکشی. بشر زندگی تلخی را میگذرانید. «نومهم سهود.» در همین خطبه، امیرالمؤمنین میفرماید: «خواب راحت به چشم مردم نمیآمد.»
((۱)۱۳۷۲/۰۶/۱۴بیانات در دیدار کارگزاران نظام و میهمانان کنفرانس بینالمللی وحدت اسلامی نهجالبلاغه)