غم نوشته
13 بهمن 1396
سلام خدای بزرگم
نمی دانم چگونه در برابر عظمتت از خودم گله کنم
روز هایم شب میشود ، شب هایم روز میشود ، و چند سالی از عمر طلبگی ام می گذرد اما ...
هر وقت یک قدم به جلو میروم ، نمیدانم چیست این بیماری وحشتناک که مرا بیچاره کرده (غرور است یا تکبر ،ریا ... نمی دانم..) در هر آزمونی که از من میگیری تجدید می شوم و چندین قدم عقب گرد می کنم.
مولای من خودت گفتی که رب مایی ، آن ادب و حس حضور را خودت به شاگرد بی ادبت بده..
خدایا احساس می کنم گمشده ای دارم حالم خوب نیست ، خودت به حق زهرای اطهر گمشده ی هر کسی را به او برسان
همیشه نسبت به علمایی که از امام زمان ، علم و دانش گرفتن غبطه میخورم
آخه تا کی نفهمی ، کم دانی و ....خدایا این آرزومه به واقعیت برسان. تا از دنیا بی نیاز شوم.