انسان 250 ساله
بعثت خاتم، آغاز بیداری
خود آن حضرت، بنابر حديث متواتر و معروف، فرمود: «بُعِثتُ تِألَُمِّمَ مَكارِمَ الأخلاق »1 . بعثت
با اين هدف در عالم پديد آمد كه مَكرم تهاى 2 اخلاقى و فضيل تهاى روحى بشر عموميت
پيدا كند و به كمال برسد. تا كسى خود داراى برترين مكارم اخلاق نباشد، خداوند متعال اين
مأموريت عظيم و خطير را به او نخواهد داد؛ لذا در اوایل بعثت، خداوند متعال خطاب به پيغمبر
م ىفرمايد: «وَ إنّكَ لَعَل ى خُلُقٍ عَظيم »3 . ساخته و پرداخته شدن پيغمبر، تا ظرفى بشود كه
خداى متعال آن ظرف را مناسب وحى خود بداند، مربوط به قبل از بعثت است؛ لذا وارد شده
است كه پيغمبر اكرم كه در جوانى به تجارت اشتغال داشتند و درآمدهاى هنگفتى از طريق
تجارت ب هدست آورده بودند، همه را در راه خدا صدقه دادند؛ بين مستمندان تقسيم كردند.
در اين دوران كه دوران اواخر تكامل پيغمبر و قبل از نزول وحى اس ت دورانى كه هنوز
ايشان پيغمبر هم نشده بود پيغمبر از كوه حرا بالا م ىرفت و به آيات الهى نگاه م كىرد؛
به آسمان، به ستارگان، به زمين، به اين خ يلاقى كه در روى زمين با احساسات مختلف
و با روش هاى گوناگون زندگى م كىنند. او در همة اينها آيات الهى را م ىديد و روزبه روز
خضوع او در مقابل حق، خشوعِ دل او در مقابل امر و نهى الهى و ارادة الهى بيشتر م ىشد
1. شرح اصول الكافي/صدرا/ ج 1/ ص 420
2. ) کرم( بزرگ یها، جوانمرد یها
3. سورة مبارکة قلم/ آیة « ،4 و به راستى تو بر خُلق و خوى بس بزرگى هستى. »
پيامبر اعظم 29n
و جوان ههاى اخلاق نیكي در او روزب هروز بيشتر رشد م كىرد. در روايت است كه «كانَ اَعقَل
النّاسُ و اكرَمَهم »؛ پيامبر قبل از بعثت، با مشاهدة آيات الهى، روزبه روز پُربارتر م ىشد، تا به
چهل سالگى رسيد. «فَلمّا استَكمَلَ أربعينَ سَنَةً وَ نَظَرَ اللهُ عَزّوَجَلّ إلى قَلبِهِ فَوَجَدهُ أفضَلَ
القُلو ب وَ أجَََلََّها، وَ أطوَعَها وَ أخشَعَها وَ أخضَعَها »؛ دل او در چهل سالگى نوران ىترين د لها،
خاش عترين د لها، پُرظرفي تترين د لها براى دريافت پيام الهى بود. «أذِنَ بِألوابِ السّماءِ
فَفُتِحَت، وَ محمّدٌ يَنظُرُ إلَيها ». وقتى به اين مرحله از معنويت و روحانيت و نورانيت و اوج كمال
رسيد، آن وقت خداى متعال درهاى آسمان و درهاى عوالم غيبى را به روى او باز كرد؛ چشم
او را به عوالم معنوى و عوالم غيبى گشود. «وَ أذِنَ لِلمَلائِكَةِ فَنَزَلُوا وَ محمّدٌ يَنظُرُ إلَيهِم ؛»1
او فرشتگان را م ىديد، با او سخن م ىگفتند؛ لاكم آنها را م ىشنيد، تا اينكه جبرئيل امين بر او
نازل شد و گفت: «اقرأ »2 ؛ سرآغاز بعثت.
اين مخلوق ب ىنظير الهى، اين انسان كامل كه قبل از نزول وحى الهى به اين مرحلة از كمال
رسيده است، از اولين لحظة بعثت، كي جهاد مركّبِ هم هجانبة دشوار را آغاز كرد و بیس توسه
سال در نهايتِ دشوارى اين جهاد را پيش برد. جهاد او در درون خود، جهاد با مردمى كه
از حقيقت هيچ ادرا ىك نداشتند و جهاد با آن فضاى ظلمانى مطلق بود، كه اميرالمؤمنين
در نهج البلاغه م ىفرمايد: «في فِتَنٍ داسَتهُم بِأخفافِها وَ وَطِئَتهُم بِأظلافِها وَ قامَت عَلى
سَنابِكِها »3 از همه طرف فتن هها مردم را م ىفشرد؛ دنياطلبى، شهوترانى، ظلم و تعدّى، رذائل
اخلاقى در اعماق وجود انسا نها، و دست تعدّى قدرتمندانى كه بدون هيچ مانع و رادعى 4
به سوى ضعفا دراز بود. اين تعدّى نه فقط در مكه و در جزيرةالعرب، بلكه در برترين تمد نهاى
آن روز عالم؛ يعنى در امپراتورى بزرگ روم و در شاهنشاهى ايران، وجود داشت. تاريخ را نگاه
كنيد؛ صفحة ظلمانى تاريخ، سراسر زندگى بشر را فرا گرفته بود. مجاهدت با اين قدرت عظيم
و تلاش ب ىوقفه و غيرقابل تصور از اولين ساعاتِ بعثت و تحمل وحى الهى براى پيغمبر آغاز
1. بحارالانوار/ ج 17 / ص 30 9
2. سورة مبارکة علق/ آیة « ،1 بخوان »
3. نهج البلاغه/ خطبة « ،2 فتنه ها، مردم را لگدمال كرده و با سُم هاى محكم خود نابودشان كرده و پا بر جا ايستاده بود. »
4. )ردع( مانع، بازدارنده
n30 انسان 250 ساله
شد و وحى الهى هم پيوسته، مثل آب زلالى كه به سرزمين مستعدى برسد، بر قلب مقدس
آن بزرگوار نازل م ىشد و او را نيرو م ىبخشيد؛ و او همة توان خود را بهكار برد تا اينكه بتواند
اين دنيا را در آستانة كي تحول عظيمى قرار بدهد؛ و موفق شد.
اولين سلول هاى پ كيرة امت اسلامى در همان روزهاى دشوار مكه با دست تواناى پيغمبر
بنا شد؛ ستون هاى مستحكمى كه بايد بناى امت اسلامى بر روى اين ستون ها استوار
بشود؛ اولين مؤمنين، اولين ايمان آورندگان، اولين كسانى كه اين دانا ىي، اين شجاعت،
اين نورانيت را داشتند كه معناى پيام پيغمبر را درك كنند و دل به او ببندند. «فَمَن يرُِدِ
الله أن يهَديهَُ يشَرَح صَدرَهُ للِإسلام »1 . دل هاى آماده و درهاى گشودة دل به سمت اين
معارف الهى و اين دستورات الهى، با دست تواناى پيغمبر ساخته شد، اين ذهن ها روشن
شد، اين اراده ها روزبه روز مستحكم تر شد؛ و سخت ىها ىي در دوران مكه براى همان عدة
قليل مؤمنين ك ه روزبه روز هم بيشتر م ىشدند پيش آمد، كه براى من و شما قابل تصور
نيست. در فضا ىي كه همة ارزش ها، ارزش هاى جاهلى است، تعصب ها، غيرت ورزي هاى
غلط، يكنه ورزي هاى عميق، قساوت ها، شقاوت ها، ظلم ها و شهوت ها درآميخته با هم است
و زندگى مردم را م ىفشرد و در خود احاطه كرده و در بين اين سنگ هاى خارا و غيرقابل
نفوذ، اين نهال هاى سرسبز بيرون آمد. «وَ إنّ الشّجَرةَ البَرّيةََّ أصلَبُ عُودا وَ أقوى وَقُودا »2ً
كه اميرالمؤمنين م ىگويد، اين است. هيچ توفانى نم ىتوانست اين سبزه ها، اين نهال ها و
اين درخت ها ىي را كه از لاى صخره ها رو ييد و ريشه دوانيد و رشد كرد، تكان بدهد. سیزده
سال گذشت و بعد بر اساس اين پايه هاى مستحكم، بناى جامعة اسلامى، جامعة مدنى و
نبوى، بر روى اين پايه ها گذاشته شد.